با چشمانی خیس میسرایم عاشقانه ای به وسعت نگاهت
مینشینم باز به انتظار خبری از تو و عاشق میمانم..
شاید روزگارما را از هم دور کند،شاید روزی بگویم
عشقی بین ما نیست اما تو باور نکن !
دل و زبان در تنگناهای زندگی هیچگاه همسو نمیشوند.
خدایا به حق کریمان صاحب دلت
به مردان تنهای پر هیبتت
خدایا به اشک یتیمان آزرده ات
خدایا به حق صفای دل عابدت
به تنهایی رند ژولیده موی
به اشک سرازیر چشم تر عاشقت
همه لحظه هامان پر از معصیت
بیا و ببخشا تو این بندگان از در رحمتت
ای وای من و وای من و وای من ای یار
ای کاش نمیسوخت مرا طعنه اغیار
میسوزم و میسازم و از یاد روم من
خاکستر عشقم کندت سخت گرفتار
بر باد برفت آنهمه شیدایی و مستی
جانا تو بگو چیست بجز درد و شب تار
ساقی و شراب و می و باده همه سوداست
یاربتو مخواه این دل بیچاره سر دار
گفتیم محبت چو نسیمی بنوازد دل مارا
غافل که بود سهم دل غمزده دوری و غم یار
باز من و قلم و کاغذی سفید،باز سفر به سرزمین رویاها
باز شبنم اشک که صفا میدهد به باغ آرزوها.کلمات عاشقانه
که بی پروا میرویند و هوا با رویایت دونفره میشود...
نمیدانم تو ،وقتی میخوانی به باغ آرزوهایم سفر میکنی
نمیدانم حال مرا میفهمی...عاشق میشوی!!
روبرویم مینشینی
نگاهم در تلاقی نگاه تو
دستانم در تلاطم رسیدن
"قلبم" همصدا با تپش قلبت
"سخن"چون پرنده ای سبکبال
همزمان پر میکشد از روی لبانمان
تنها کلامی که منعقد میشود
این است:"دوستت دارم"
و این قصه ادامه دارد...
دعایی دارم از عمق وجودم
برای دوستان بهتر از جان
تمام روزهاتان شاد و زیبا
سحرهاتان پر از عطر دعا باد
در این عصر یخی هر لحظه تان باد
پر از عشق و پر از احساس زیبا
خدایا کینه ها را محو گردان
همه دلها به هم نزدیک گردان
کنار پنجره اتاقم
با خیال تو
خش خش برگهای رنگ رنگ پاییزی
زیر پای عابران
شمعدانی های منتظر
غزلهای حافظ
عطر گلهای نرگس
صدای قدمهای باران
که موسیقی شعر من شده
و کاغذی که هنوز سفید است...
شاعرانه هایم
فقط برای توست
"شاه بیت مثنوی های من"
تمام واژه ها هم عاشقت شدند
وقتی از تو سرودم
همه در تکاپو که از تو بگویند
چه "شاعرانه ای" شود "شعر نگاهت"
وقتی نگاهم میکنی...
ای همه وجودم دفتر شعرهایم پر شده از تو
سطر سطر دفترم هم عاشقت شدند .خود نویسم
فقط از تو نوشتن را میداند،آنچنان که اوراق دفترم
هم خیال تمام شدن ندارندوقتیکه از تو مینویسم؛
پس چگونه انتظار داری که من عاشقت نباشم...!!
دوستت دارم ای که مرا از کوچه های دلتنگی به
حریم امن قلبت راه دادی و تنها محرم حرفهای
ناگفته دلت کردی دوستت دارم چون از تبار آیینه هایی
صاف و زلال و بی غل و غش
تو را دوست دارم چون با همه فرق داری...